خاطره دوست شهید
باشهید سلمانی از دوران طفولیت مأنوس بودم در ایام تحصیلی مقطع متوسطه در یک دبیرستان درس می خواندیم در امر تحصیل علیرغم بضاعت مالی اندک و دوری از کانون گرم خانواده بسیار ساعی و پرتلاش بود. مجبور بودیم بعد از فراغت از ایام تحصیل، مدتی را در شهر می ماندیم تا به جهت فقدان تمکن مالی به کارگری بپردازیم، حتی به اموری که در آن هیچ مهارت نداشتیم نیز تن می دادیم. تیر ماه 1362بعد از یک دوره جبهه رفتن،مشغول تحصیل بودیم،که با پیشنهاد ایشان مجددا راهی منطقه جنوب شدیم.مدتی را در پایگاه شهید بهشتی اهواز و سپس راهی منطقه جفیر شدیم مدت یک ماه در منطقه بودیمکه بعد از آن تصمیم فرماندهان نظامی براین شد که علیرغم اتمام دوره سه ماهه راهی منطقه غرب برایآماده سازی عملیات والفجر 4 شویم، حدود یک ماه را در کامیاران بودیم سپس ما را برای انجام عملیات بهمریوان انتقال دادند غروب آنروز با هم بودیم حتی آذوقه ای که برای عملیات دادند را بعد از نماز مغرب و عشاء با هم صرف کردیم. شهید سلمانی مسئولیت مخابرات گروهان 2 از گردان حضرت رسول (ص) به فرماندهی شهید بصیر را عهده دار بودند، و من نیز مسئول مخابرات گروهان 3 بودم. عملیات شروع شد و ما موفق شدیم قله مرتفع هفت تپه توانان که مشرف بر شهر پنجوین عراق بود را به تصرف در آوریم، بعد از عملیات ساعت 3 نیمه شب همدیگر را در بالای تپه ملاقات کردیم. ایشان به همراه فرمانده خود حرکت می کند تا اینکه ساعت 4 صبح با اصابت گلوله خمپاره 120 به همراه فرمانده گروهان (شهید روحی) به فیض عظیم شهادت نایل می شود. از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان می توان به ایمان محکم و استوار و فداکاری و شجاعت بی نظیر او اشاره کرد، همچون مولایش حضرت علی (ع) که به فرزندش دستورمیدهد در راه خدا و در میدان جنگ سرت را به خدا بسپار بسیار شجاع و دلیر بودند. خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند و ما را در ادامه راهش ثابت قدم گرد
خاطزه: سید صفی الله عمادی