شهیــد اسفنـدیــار سلمـــانـی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهیــد اسفنـدیــار سلمـــانـی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهیــد اسفنـدیــار سلمـــانـی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام اسفندیـار سلمـانی از شهدای دانش آموز شهرستان ساری می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : امر الله
تاریخ تولد : 1344/01/01
تاریخ شهادت : 1362/07/29
محل تولد : ساری
گلزار روستای جورجاده ساری
نحوه شهادت : اصابت ترکش
محل شهادت : کردستان مریوان - عملیات والفجر 4
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

بايگاني

آخرين مطالب

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

 

 

میثم میثم
۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۱ نظر
میثم میثم
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۴۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت مشاهده و دریافت صفحات روی آنها کلیک نمائید ...

لینک سایت جنگ و درنگ 


شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی

شهید اسفندیار سلمانی


 


میثم میثم
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر


باشهید سلمانی از دوران طفولیت مأنوس بودم در ایام تحصیلی مقطع متوسطه در یک دبیرستان درس می خواندیم در امر تحصیل علیرغم بضاعت مالی اندک و دوری از کانون گرم خانواده بسیار ساعی و پرتلاش بود. مجبور بودیم بعد از فراغت از ایام تحصیل، مدتی را در شهر می ماندیم تا به جهت فقدان تمکن مالی به کارگری بپردازیم، حتی به اموری که در آن هیچ مهارت نداشتیم نیز تن می دادیم. تیر ماه 1362بعد از یک دوره جبهه رفتن،مشغول تحصیل بودیم،که با پیشنهاد ایشان مجددا راهی منطقه جنوب شدیم.مدتی را در پایگاه شهید بهشتی اهواز و سپس راهی منطقه جفیر شدیم مدت یک ماه در منطقه بودیمکه بعد از آن تصمیم فرماندهان نظامی براین شد که علیرغم اتمام دوره سه ماهه راهی منطقه غرب برایآماده سازی عملیات والفجر 4 شویم، حدود یک ماه را در کامیاران بودیم سپس ما را برای انجام عملیات بهمریوان انتقال دادند غروب آنروز با هم بودیم حتی آذوقه ای که برای عملیات دادند را بعد از نماز مغرب و عشاء با هم صرف کردیم. شهید سلمانی مسئولیت مخابرات گروهان 2 از گردان حضرت رسول (ص) به فرماندهی شهید بصیر را عهده دار بودند، و من نیز مسئول مخابرات گروهان 3 بودم. عملیات شروع شد و ما موفق شدیم قله مرتفع هفت تپه توانان که مشرف بر شهر پنجوین عراق بود را به تصرف در آوریم، بعد از  عملیات ساعت 3 نیمه شب همدیگر را در بالای تپه ملاقات کردیم. ایشان به همراه فرمانده خود حرکت می کند تا اینکه ساعت 4 صبح با اصابت گلوله خمپاره 120 به همراه فرمانده گروهان (شهید روحی) به فیض عظیم شهادت نایل می شود. از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان می توان به ایمان محکم و استوار و فداکاری و شجاعت بی نظیر او اشاره کرد، همچون مولایش حضرت علی (ع) که به فرزندش دستورمیدهد در راه خدا و در میدان جنگ سرت را به خدا بسپار بسیار شجاع و دلیر بودند. خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند و ما را در ادامه راهش ثابت قدم گرد 

                                                         خاطزه: سید صفی الله عمادی


میثم میثم
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر


شهید اسفندیار سلمانی در سال 1344 در میان خانواده مذهبی٬ فقیر و کارگر در روستای جورجاده دیده به جهان گشود. از لحاظ حسن خلق و تقوا در میان دوستانش نمونه و الگو بوده و در مدرسه پیوسته مورد توجه معلمان خود قرار می گرفت. تحصیلات ابتدایی تا سوم راهنمایی را در شهرستان بهشهر پیش عمویش گذراند. دوران دبیرستان را در شهر بابلسر پیش یکی از دایی هایش مشغول تحصیل بوده است. در اوج شکل گیری انقلاب خود یکی از محرکین امواج خروشان ملت مسلمان به شمار می رفت که بر علیه  ظلم قیام کرده بودند. او تا آنجایی که توانایی داشت در تظاهرات و در پخش اعلامیه های امام و فعالیت های ضد رژیم طاغوت شرکت می کردند. بدین وسیله می خواست نهایت علاقه و احترامش را به امام خمینی(ره)و نیز طبقه روحانیت به ثبوت برساند. بی نهایت به نماز اول وقت٬روزه و خواندن قرآن همانند خانواده خود اهمیت می دادند علاقه و محبت و آرامش٬ قدرشناسی و احترام به بزرگترها و مطالعه کتاب ها سرلوحه کارش بود از دورویی و نفاق و حسد بیزار بودند و دوری می جستند. واقعا دوستار همدلی و اتحاد و همبستگی بودند. شهیدسلمانی در ایام تحصیلات خود در ایام تعطیلات کار می کردند و با مزد ناچیزی که دریافت می کرد جهت انجام هزینه تحصیلی و مقداری به خانواده اش کمک می کرد. شهید سلمانی در سال چهارم نظری که مشغول تحصیل بودند شور جبهه به سرشان رسید و در آبانماه سال ۱۳۶۱ در سپاه بابلسر ثبت نام نمودند بعد از مدتی آموزش در پادگان منجیل به اهواز٬ پایگاه شعید بهشتی می روند. از اهواز به صورت داوطلب به جبهه موسیان منتقل می شوند بعد از مدتی درجبهه موسیان ماه رمضان آخر تیر ماه سال ۱۳۶۲ به صورت اعزام مجدد به جبهه اهواز می روند. از آنجامجددا به صورت داوطلبانه به منطقه (جبهه) مریوان اعزام می شوند. پس آن در جبهه مریوان مسئولیت(گشتی) بی سیم خط را بر عهده گرفتند.در همین جبهه مهر ماه ۱۳۶۲ در عملیات والفجر۴ که برای باز پس گرفتن پنجوین نیروهای بعثی را عقب  می راندند بعدا با مسئولیتی که داشت جهت پاکسازی منطقه پنجوین همراه با فرماندهان برای شناسایی پشت تپه که همان قله ۱۸۲۰ هفت توانان پنجوین بود همراه با فرماندهان مورد اصابت مستقیم خمپاره قرار گرفتند و به آرزوی قلبی خود که همانا شهادت آرزویش بو دست یافت.

میثم میثم
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر


خدایا – بارالها – پروردگارا – معبودا – معشوقا با تو پیمان بسته بودم که تاپایان راه برویم و بر پیمان خویش همچنن استوار مانده ام. های و هوی بهشت را می­بینم چه غوغایی،  حسین به پیشباز یارانش آمده چه صحنه­ای، فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهیم، همراهان موسی، همدستان عیسی، همکیشان محمد، هم سنگران علی،هم فکران حسین، همگامان خمینی از سنگر کربلا آمده­اند چه شکوهی. خدایا به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریده­اند بگو به علی(ع)که شیعیانش قیامت بپا کرده­اند و به حسین (ع) بگو که خونش در رگها همچنان می جوشد. بگو از آن خونها سروها روئید. ظالمان سروها را بریدند اما باز هم سروها روئید. خدایا میدانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم. اما می­ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر سوزیم هم که روشنایی میرود و جای آن دوباره به شبمی­سپارد. پس باید چه کرد؟ ا یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویمتا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم  تا فردا بماند و هم بایدبمانیم  تا فردا شهید نشود. عجب دردی.چه میشد امروز شهید میشدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم. آری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالیکه نگران فردا بودند. من با امام عزیز میثاق بسته بودم و به او وفا دارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده­ام کنند دست از اونخواهم کشید.باید راه سعادت بخشحسین (ع) را ادامه دهیم و زینب وار زندگی کنیم.به خدا قسم من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشمهایمرا دشمن در اوج دردش از حلقه به در آورد و دستهایم رادر تنگه چزابه قطع کند. پاهایم را در خونین شهر ازبدن جدا نماید و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند، سرم را در شلمچه از تن جدا کند تا در کمال فشار و آزار شمنان مکتبم ببینند که گرچه چشمها، دستها، پاها، قلب، سینه و سرم را از من گرفته­اید اما یک چیز را نتوانسته­اید بگیرید و آن ایمان و هدفم است، که عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستی، و عشق به شهادت و امام و اسلام است.ای خدای جهان و هستی، جندالله را که با سوگند بهثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت بقیه الله است حمایت کن. پیامبر (ص) می فرماید: در روز قیامت فرشتگان مرحبا گویان به استقبال مجاهدین راه خدا که با شمشیر بخون آویخته از درب مخصوص باب المجاهدین وارد بهشت می شوند، می روند و هر آنکه جهاد در راه خدا را با امام عادل ترک کند، لباس خواری و ذلت پوشیده و در زندگی تنگدست و نیازمند گردد و دینش از بین برود. ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان عزیز مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد. و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.

میثم میثم
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر